استیو جابز از طرحی جدید برای دفتر مرکزی با شکل مدور در کوپرتینو خبر داد؛ دفتری با طراحی زیبا که قرار است ۱۲۰۰۰ کارمند اپل را در خود جای دهد.
International Business Times میگوید، دفتر فعلی شرکت، که آن هم در کوپرتینو واقع شده، تنها میتواند در حدود ۲۶۰۰ نفر را در خود جای دهد، از این رو اپل با اجارهی ساختمانها توانسته این عدد را به ۹۰۰۰ افزایش دهد.
او که در برنامهی ۲۰ دقیقهای برای اعضای شورای کوپرتینو صحبت میکرد، گفت: «این ساختمان، ساختمانی شگفتانگیز است. مانند این است که فضاپیما فرود آمده باشد. محوطهای زیبا در میان دارد… به شکل دایره است. قوسی کامل دارد. اگر کسی این را بسازد، کم هزینهترین راه را برای ساخت چیزی انتخاب نکرده است.»
استیو جابز: « من فکر میکنم که خوشحالیم، فکر میکنم که مشتری هامون محصولات ما رو دوست دارن و ما همیشه در تلاش هستیم که بهترین کار رو انجام بدیم. »
نبوغ و شخصیت او به تغییر جهان کمک کرد، او از بنیانگذاران شرکت اپل می باشد،
استیو جابز مدیر اپل در کنار قدرت مدیریت فوق العاده اش، رفتارهای به خصوصی هم دارد که معمولا حواشی خاصی را برای او ایجاد می کند، از مسیر ویژه ای که در زندگی انتخاب کرده تا لباس پوشیدن معروف او که معمولا در برنامه های اپل، استیو را با یک تیپ ثابت به ما می شناساند.
اما بر خلاف این لباس ثابت، به نظر می رسد نظرات استیو همواره ثابت نبوده و شاید بهتر باشد که بگوییم تغییر و غیر قابل پیش بینی بودن یکی از مشخصه های اصلی استیو است.
از جمله باید گفت که اگر همه تکذیبهای استیو درست از آب در می آمدند، ما تقریبا هیچ یک از تولیدات معروف اپل را نمی دیدیم. با هم در ادامه مطلب لیست شش تایی «نه» های استیو را که به بله تبدیل شدند مرور می کنیم:
سلام دوستان امروز قسمتی از سخنان ترجمه شده ی ستیو جابز رِیس شرکت اپل رو واستون گذاشتم امیدوارم که خوشتون بیاد .
من امروز خیلی خوشحالم که در مراسم فارغالتحصیلی شما که در یکی از بهترین دانشگاههای دنیا درس میخوانید هستم. من هیچ وقت از دانشگاه فارغالتحصیل نشدهام. امروز میخواهم داستان زندگی ام را برایتان بگویم. خیلی طولانی نیست و سه تا داستان است.
اولین داستان مربوط به ارتباط اتفاقات به ظاهر بی ربط زندگی هست.من بعد از شش ماه از شروع دانشگاه در کالج رید ترک تحصیل کردم ولی تا حدود یک سال و نیم بعد از ترک تحصیل تو دانشگاه میآمدم و میرفتم و خب حالا میخواهم برای شما بگویم که من چرا ترک تحصیل کردم. زندگی و مبارزهی من قبل از تولدم شروع شد.
مادر بیولوژیکی من یک دانشجوی مجرد بود که تصمیم گرفته بود مرا در لیست پرورشگاه قرار بدهد که یک خانواده مرا به سرپرستی قبول کند. او شدیداً اعتقاد داشت که مرا یک خانواده با تحصیلات دانشگاهی باید به فرزندی قبول کند و همه چیز را برای این کار آماده کرده بود.یک وکیل و زنش قبول کرده بودند که مرا بعد از تولدم ازمادرم تحویل بگیرند و همه چیز آماده بود تا اینکه بعد از تولد من این خانواده گفتند که پسر نمی خواهند و دوست دارند که دختر داشته باشند.